زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه
میرفتم و گـدازه صفت میگـداختم تا دیـدهام یـکـایـکـشـان را شـناخـتم رد گشتم از صف صدقات و نگاهها در هر ردیـف قـافـیهها را نـبـاخـتم معـمـار تـازیـانۀ کـوفی خراب کرد هر خـانۀ امیـد که با اشـک سـاخـتم گرچه غریبه وار مرا خیره میشدند بـاور نمیکـنی! همه را میشنـاخـتم دیدم که نعل تازه به هر خانهای زدند با اسب خطبه بر سر آن قـوم تاختم حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد با ضربهای که همهمه شان را نواختم |